محسن اسفندیاری به گواهی کارهایی که برای محیط زیست انجام داده عاشق است. او که راننده‌ کامیون است، خودجوش و از روی عشق و علاقه از یک دهه قبل و در پی دیدن شکار غیرقانونی حیوانات و پرندگان در مناطق زادگاهش یعنی روستای راهدار برازجان، تصمیم می‌گیرد...

درباره محسن اسفندیاری  راننده کامیونی که عشقش محیط زیست است/ کمک به افزایش جمعیت پرنده‌ها و حیوانات

محسن اسفندیاری به گواهی کارهایی که برای محیط زیست انجام داده عاشق است. او که راننده‌ کامیون است، خودجوش و از روی عشق و علاقه از یک دهه قبل و در پی دیدن شکار غیرقانونی حیوانات و پرندگان در مناطق زادگاهش یعنی روستای راهدار برازجان، تصمیم می‌گیرد برای محیط زیست کاری بکند.

محسن که همیار افتخاری محیط زیست است، در این سال‌ها با کمک دوستانش، آبشخور می‌سازد، به آبشخورها آب‌رسانی می‌کند، درخت می‌کارد، درباره محیط زیست فرهنگ‌سازی می‌کند و کارهای دیگری که کمک کرده است تا حال و احوال طبیعت در زادگاهش بهتر شود. کارهای او کمک کرده جمعیت پرندگان و حیوانات افزایش یابد که بسیار ارزشمند است و باید به او خداقوت گفت.  
دلم می‌خواست قدمی بردارم
من در روستای راهدار به دنیا آمدم که فاصله‌اش تا شهر برازجان حدود ۵ کیلومتر می‌شود. دو خواهر و دو برادر بودیم و زندگی ما از لحاظ مالی زندگی خوبی نبود. تا سوم راهنمایی در روستا درس خواندم اما پس از آن به دلیل نداشتن امکانات کافی و وضعیت مالی خانواده، مدتی درسم  را به صورت شبانه ادامه دادم اما متأسفانه نتوانستم درس بخوانم برای همین به خدمت رفتم. پس از اینکه از خدمت برگشتم مدتی مثل خیلی از جوان‌های روستا به کارگری پرداختم و دو سال بعد از برگشت از خدمت، ازدواج کردم که حاصل آن دو پسر است. در حال حاضر هم ۱۰ سالی می‌شود که در شهر برازجان زندگی می‌کنم اما ارتباطم با زادگاهم مانند گذشته محکم برقرار و شغلم هم رانندگی ماشین سنگین است. 
دو سالی که به خدمت رفته بودم قاعدتاً از روستا و ماجراهای روستا دور بودم و متوجه بعضی از امور نمی‌شدم اما بعد از اینکه از خدمت برگشتم متوجه تغییری در روستا شدم و آن تغییر این بود که می‌دیدم بعضی از جوان‌ها و حتی نوجوان‌ها در کنار بعضی از آدم‌های سن و سال‌دار به شکار می‌پردازند آن هم شکار غیرقانونی. دیدن این ماجراها برایم ساده نبود. کمی که بیشتر در این ماجرا دقت کردم متوجه شدم به خاطر شکار بی‌رویه دیگر خبری از خیلی از حیواناتی که قبل از آن و در زمان نوجوانی ما وجود داشت نیست. پیش از ازدواج و تا مدتی پس از اینکه از خدمت برگشتم همان‌طور که برایتان گفتم من هم کارگر بودم و وقتی کسی از لحاظ مالی ضعیف باشد شاید متوجه اهمیت بعضی از چیزها مثل همین محیط زیست و بقای حیات وحش نشود چون در آن وضعیت آدم به دنبال کسب درآمد و درآوردن لقمه‌ای نان است و نمی‌تواند برای بعضی از کارها هزینه کند. من متوجه این شده بودم که باید برای محیط زیست به سهم خودم کاری انجام دهم اما از لحاظ مالی دست و بالم بسته بود. با این حال وقتی می‌دیدم در منطقه ما شکارغیرقانونی زیاد شده است و بر اثر خشکسالی‌ها آبشخورهای حیوانات و پرندگان در همسایگی روستا خشک شده‌اند، دلم می‌خواست قدمی برای محیط زیست بردارم و کاری که می‌توانستم بکنم در دو حوزه بود. اول اینکه با مردم صحبت کنم تا دست از شکار کردن بردارند و کار دومی که نیاز بود انجام دهم ساخت آبشخور و تعمیر آبشخورهای طبیعی بود که آسیب دیده بودند و کسی سراغ آن‌ها نرفته بود. 
دست به کار شدم

درباره محسن اسفندیاری  راننده کامیونی که عشقش محیط زیست است/ کمک به افزایش جمعیت پرنده‌ها و حیوانات


ذهن من درگیر ماجرای محیط زیست روستایمان شده بود و برای همین در یکی از روزهای سال۱۳۹۲ به دیدن رئیس محیط زیست وقت برازجان رفتم. وقتی پیش ایشان رفتم از دغدغه‌هایم درباره محیط زیست گفتم، از اینکه چرا دیگر در منطقه ما جوجه تیغی نیست؟ چرا بعضی از پرنده‌ها دیگر در منطقه دیده نمی‌شوند؟ چرا خرگوش نیست و حرف‌هایی از این جنس. آن روز بعد از اینکه من درد دل‌هایم را با مدیر محیط زیست مطرح کردم، انتظار داشتم اتفاق خوبی بیفتد و قول‌های خوبی من بدهند، اما متأسفانه مدیر آن زمان به بنده گفت: شما اگر کسی را دیدید که شکار می‌کند، می‌توانید به ما اطلاع بدهید تا ما هم پیگیری کنیم. حرف من اما چیز دیگری بود؛ من دلم می‌خواست گشت بیشتری برای منطقه بفرستند آن هم وقتی فاصله روستای ما تا شهر ۵ کیلومتر است. اما در مقابل همه حرف‌هایم آن‌ها از من ‌خواستند فقط اگر کسی را در حال شکار دیدم به آن‌ها خبر دهم چه کسانی شکار می‌کنند و این چیزی نبود که من به دنبال آن بودم. یادم هست آن روز بعد از اینکه حرف‌های آقای مدیر تمام شد، معاونش هم همان حرف‌ها را تکرار کرد که ما به شما تلفن می‌دهیم تا اگر کسی را در حال شکار دیدید به ما اطلاع بدهید و بعداً هم به شما کارت همیاری می‌دهیم. وقتی حرف‌های مدیر و معاونش را شنیدم تصمیم گرفتم خودم دست به کار شوم تا از آسیب‌های بیشتر به محیط زیست جلوگیری کنم. 
یادم هست در آن زمان دو سنگ‌شکن در اطراف روستای ما و در کوه‌هایی که فاصله کمی با ما دارند کار می‌کردند اما در حال حاضر ۱۳ سنگ‌شکن در حال کار کردن هستند و فکرش را بکنید وقتی این حجم از سنگ‌شکن در یک منطقه مشغول کار باشند منطقه چه وضعیتی پیدا می‌کند؟ متأسفانه الان منطقه پر از معدن  شده است و می‌دانید این معادن چه وضعیتی برای منطقه و محیط زیست درست می‌کنند. نتیجه معدن‌کاری‌ها این می‌شود که دیگر چیزی از طبیعت نمی‌ماند. با این حال همه سعی من و دوستان علاقه‌مند به محیط زیست این است که همان باقیمانده طبیعت را به هر قیمتی شده است حفظ کنیم. هرچند در این راه مشکلات هم کم نیستند، از زورگویی‌ها و دعواها گرفته تا بقیه مسائل که می‌خواهند دلسردمان کنند. 
وقتی دیدم جلسه من با محیط زیست نتیجه دلخواهم را نداشت، ماجرا را با یکی از دوستان علاقه‌مند به محیط زیست یعنی شاهین حیدری مطرح کردم ایشان هم خوشبختانه چون دغدغه این کار را داشت کنارم قرار گرفت. کار اولی که تصمیم گرفتیم انجام دهیم این بود که مخفیانه آب به جاهایی ببریم و در جاهایی بگذاریم که از دید شکارچیان دور بماند چون در غیر این صورت این کار ما می‌توانست کمکی به شکارچیان باشد و بدانند حیوانات و پرنده‌ها کجا جمع می‌شوند.
 کارمان را علنی کردیم
دلیل آب بردن ما به کوه این بود که متأسفانه چشمه‌ها بر اثر خشکسالی خشک شده بودند و پرنده‌ها به محیط کارگاهی سنگ‌شکن‌ها وارد می‌شدند تا از این طریق به کمی آب برسند و این اتفاق خطرناکی برای آن‌ها بود. متأسفانه نخستین مشکل وقتی رخ داد که فهمیدیم آب‌هایی را که برای حیوانات و پرندگان می‌گذاریم به وسیله گوسفندان روستا که برای چرا به کوه ‌می‌روند خورده می‌شوند. با دوستم صحبت کردیم و تصمیم گرفتیم کاری را که انجام می‌دهیم علنی کنیم و به سمت فرهنگ‌سازی درباره کمک به محیط زیست و شکار نکردن برویم. من مربی تیم فوتبال روستا بودم و خوشبختانه از این جهت می‌توانستم با دیگران حرف بزنم و حرف من هم از طرف عده‌ای شنیده می‌شد. خلاصه با دوستم شروع کردیم به حرف زدن با شکارچیان. 
تک‌تک به سراغ آن‌ها می‌رفتیم و از اهمیت محیط زیست و اتفاق بدی که دارد برای جمعیت حیوانات و پرندگان در منطقه خودمان می‌افتد حرف زدیم. از آن‌ها خواستیم که شکار کردن را کنار بگذارند و به کمک محیط زیست بیایند یا حداقل کاری که بکنند این باشد در منطقه خودمان شکار نکنند تا جمعیت حیوانات دوباره بیشتر شود. در بین شکارچیان دوستانی بودند که به حرف ما گوش دادند و قول دادند دیگر شکار نکنند، اما کسانی هم بودند که شنونده حرف ما نبودند برای همین به آن‌ها تذکر دادم که در صورت مشاهده شکار آن‌ها و تکرار، با آنان برخورد خواهد شد.وقتی کار فرهنگ‌سازی را شروع کردیم، تصمیم گرفتیم برای آبگیری و تمیز کردن آبشخورها هم اقدام کنیم و سراغ این کار رفتیم. 
با اینکه آب‌رسانی به برخی از آبشخورها به دلیل موقعیت کوهستانی آن‌ها سخت بود اما من با کمک بعضی از دوستانم این کار را انجام دادم. ناگفته نماند که در ابتدای کار وقتی سراغ احیای آبشخورها و ساخت آبشخورهای کوچک برای حیوانات و پرندگان رفتیم، حرف و حدیث‌های فراوانی هم شنیدیم. مثلاً بعضی‌ها شایع کرده بودند این افراد خودشان شکارچی هستند و ‌می‌خواهند با این کار پرنده‌ها و حیوانات را برای شکار در یک جا جمع کنند. 
نگاه بعضی از افراد هم این بود که من دنبال این هستم که  عضو شورای روستا بشوم و با این کار دارم خودم را تبلیغ می‌کنم. با این حال حرف مردم برای من مهم نبود. یادم هست در اوایل کارم که خانه‌ام برازجان هم بود و فقط موتورسیکلت داشتم با همان موتور آب می‌بردم و خودم یا دوستم آب‌ها را به آبشخورها می‌رساندیم و به منطقه سرکشی می‌کردیم تا اگر کسی دنبال شکار است منصرف بشود. 
سال اول به هر سختی که بود تمام شد و سال دوم هم شکر خدا بارندگی‌ها بهتر شد و البته ما در این فرصت چند آبشخور کوچک هم درست کرده بودیم. هرچند از همان شروع یکی از مشکلات ما وجود دام‌ها در منطقه بوده است و اینکه بخشی از آبی را که ما برای حیوانات و پرندگان می‌بردیم توسط گوسفندها خورده می‌شد. بعد از مدتی که از فعالیت من و دوستانم گذشت مردم متوجه شدند که ما در فعالیت‌های محیط زیستی خودمان دنبال منافع شخصی نیستیم، بلکه دلمان برای محیط زیست می‌سوزد. در این مدت سه مدیر محیط زیست عوض شد و حمایتی که این دوستان از ما کردند غیر مالی بود و ازجمله به بنده کارت همیار محیط زیست دادند. 
در آن زمان هزینه ساخت آبشخورها خیلی زیاد نبود و می‌شد با ۳۰۰ یا ۴۰۰ هزار تومان کار را انجام داد اما بحث اصلی رساندن آب به این آبشخورها بود. سال اول عضو شورای روستایمان آقای ماجدی تراکتور داشت و در این بخش به ما کمک می‌کرد. بعداً هم یکی از سنگ شکن‌های منطقه  یعنی برادران صادقی به کمک ما آمدند و صد درصد آب مورد نیاز را تأمین کردند و می‌کنند.

درباره محسن اسفندیاری  راننده کامیونی که عشقش محیط زیست است/ کمک به افزایش جمعیت پرنده‌ها و حیوانات


آبشخوری که خراب شد اما...
سال قبل تصمیم گرفتیم در منطقه کوهستانی روستایمان یعنی تنگه سبز آبشخور بزرگی بسازیم چون در آن منطقه چشمه‌ها کاملاً خشک و معدن‌کاری هم شده بود و عملاً پرنده‌ها و حیوانات جایی برای آب خوردن نداشتند. پیش از آن در منطقه تانکری ۲هزار لیتری داشتیم اما چون جای سختی بود و ما هر روز مجبور بودیم دبه‌های آب را روی شانه بگیریم و برای پر کردن تانکر ببریم، تصمیم گرفتیم در جای مناسب‌تری آبشخوری بزرگ احداث کنیم. از طرفی نقطه‌ای که قرار شد آبشخور در آن جا احداث شود، جزو مراتعی بود که متأسفانه از سال۱۳۸۰ و با اجازه منابع طبیعی در اختیار فردی دامدار قرار گرفته بود و حرف آن دامدار این بود که نمی‌خواهیم در مراتع ما فعالیت کنید. ما در قالب نامه‌هایی به منابع طبیعی بوشهر، محیط زیست بوشهر، محیط زیست برازجان و... درخواست مکانی برای ساخت آبشخور کردیم و همچنین خواستیم در اطراف آبشخور هم تعدادی درخت بکاریم. تمام راه‌ها را رفتیم اما حرف منابع طبیعی این بود که شما باید اجازه صاحب مرتع را داشته باشید. بالاخره یکی از فرزندان همان دامدار اجازه را به ما داد. ما دست به کار شدیم و با صرف هزینه ۸۰ میلیون تومان که آن را از طریق کمک‌های دوستداران محیط زیست، محیط زیست، شورا، دهیاری و... تأمین کرده بودیم آبشخور را ساختیم. البته این هزینه انجام شده بدون هزینه کارگری خودم و برخی از دوستان بود یا مثلاً خانم بنده که برای نقاشی دیوارهای آبشخور چندین روز وقت گذاشت.
برای افتتاح آبشخور رئیس اداره محیط ‌زیست دشتستان، بخشدار مرکزی دشتستان، رئیس اداره میراث فرهنگی دشتستان، دهیاری، شورا و علاقه‌مندان به محیط زیست آمدند. اما متأسفانه پس از چند روز آبشخور به دست افرادی خراب شد. حدود ۳۰ درختی که ما کاشته بودیم را از خاک درآوردند و باقیمانده آب آبشخور را هم آلوده کردند. 
پس از این ماجرا خوشبختانه در همان منطقه برادران پناه استخر کوچکی که برای آب‌رسانی به دام‌های خودشان ساخته بودند را در اختیار من قرار دادند تا بعد از تمیز شدن برای حیوانات آب‌گیری شود. برای اینکه این استخر را آبگیری کنیم به جاده نیاز داشتیم که آن جاده هم بر اثر بارندگی خراب شده بود و آقای حسنی بیل مکانیکی خودش را فرستاد تا مشکل جاده برطرف شود و برادران صادقی هم تأمین آب را تقبل کردند.
پرنده‌ها و حیوانات برگشتند

درباره محسن اسفندیاری  راننده کامیونی که عشقش محیط زیست است/ کمک به افزایش جمعیت پرنده‌ها و حیوانات


سال اولی که من این حرکت زیست محیطی را شروع کردم به ندرت می‌توانستیم در منطقه دو یا سه جفت کبک یا تیهو ببینیم. کبوتر اروپایی، فنج، گنجشک و... در منطقه خیلی خیلی کم شده بودند اما پس از ایجاد آبشخورها و آب‌رسانی مرتب به آن‌ها ‌توانستیم در کنار هر آبشخور تعداد زیادی پرنده را ببینیم. دوباره کفتارها برگشتند و تعداد آن‌ها به چهار قلاده رسید. دوباره پلنگ را هم در منطقه و البته از فاصله دور دیدیم، شغال هم مشاهده کردیم، انواع کبوترهای باغی، کردی و... هم برگشتند و می‌شود گفت ۹۹درصد آن‌هایی که دیگر در منطقه دیده نمی‌شدند دوباره به منطقه برگشتند. تا ۵ یا ۶ سال پیش آرزوی هر کسی بود که بتواند کبک یا تیهو ببیند اما در حال حاضر بعضی از این پرنده‌ها تا روستا هم می‌آیند و برای خودشان غذا پیدا می‌کنند چون حالا هم به آب دسترسی بهتری دارند و هم احساس امنیت می‌کنند. حالا خیلی‌ها می‌دانند که این پرنده‌ها و حتی حشرات چه تأثیری هم  در زیبایی محیط زیست دارند و هم کارهایی مثل گرده‌افشانی را برای محصولات کشاورزی آن‌ها انجام می‌دهند.
 در این سال‌هایی که به پرنده‌ها آب‌رسانی کردم به این نکته رسیدم که احساس آن‌ها چندین برابر احساس ما انسان‌هاست. متوجه شدم وقتی حیوانات به ما انسان‌ها اعتماد می‌کنند لحظاتی شکل می‌گیرد که انسان گاهی فکر می‌کند این پرنده چقدر با شعور است. 
پیش‌تر اگر بچه‌ای چوبی را به نشانه تفنگ به سمت این پرنده‌ها می‌گرفت آن‌ها فوری پرواز می‌کردند اما الان شما می‌توانید از فاصله نزدیک آن‌ها را ببینید.من همه این کارها را که برای پرندگان انجام می‌دهم به دلیل علاقه‌ام به محیط زیست است و از آن طرف هم نتیجه کمک‌های خودم را به آن‌ها دیده‌ام چه با آرامشی که بدست آوردم و چه حس و حال خوبی که خانواده‌ام برای انجام این کار دارند.خوشحالم که حالا در روستای ما به اینجا رسیدیم که اگر کسی کنار خانه‌اش درختی کاشته است کنار آن درخت ظرف آبی هم برای پرندگان می‌گذارد. 
کاش نیروی رسمی بودم
آرزوی من این است که ای کاش نیروی رسمی محیط زیست بودم اما آزاد چون گاهی احساس می‌کنم نیروهای محیط زیست هم با اینکه دوست دارند خوب کار کنند اما به دلیل حمایتی که از بالادست نمی‌شوند نمی‌توانند آن‌گونه که باید و شاید کار کنند و به نظرم این مشکلی است که در کل محیط زیست کشورمان وجود دارد. کمبود نیرو و کمبود بودجه دو مشکلی است که محیط زیست دارد و این به کار محیط زیست آسیب می‌رساند.
 یک اداره محیط زیست با یک عدد موتور و یا یک عدد ماشین نمی‌تواند محدوده‌ بسیار زیادی را زیر پوشش خود قرار دهد و به آن رسیدگی کند.
 دلم می‌خواست نیروی محیط زیست بودم تا بتوانم در میان مردم در حوزه فرهنگ‌سازی کارهای جدی‌تری انجام دهم و محیط زیست را به دغدغه جدی مردان تبدیل کنم. وقتی من نیروی رسمی باشم می‌توانم کارهای جدی‌تری انجام دهم اما در حال حاضر از نظر بعضی از مردم من کسی هستم که از سر بیکاری این کارها را انجام می‌دهم.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • قلی پور ۰۱:۰۷ - ۱۴۰۳/۰۵/۰۷
    0 0
    درود بر اقای اسفدیاری بزرگ چه عشقی میکنم وقتی انسانی بزرگ را می بینم که به این امور که مربوط به او نیست زحمت میکشد و فعالیت میکند دست خدای طبیعت همواره یارت باد